توده شن ساحلی!!!!!!!!....

دلم تنگ مث ابرای تیره..میمونم از کجاش بگم که چی دارم میکشم.اولش

 

به همه میخندیدمو میگفتم ول کنید دل و عشق ...چیه..خدا بد جور تنبیه ام

کرد که دیگه نتونستم از جام بلند شم اومدم دلمو دادم دس یکی گفتم

 

دلم مال تو ولیی مواظب باشا من بار اولمه دارم دلمو میدم دسته یکی

 

نزار بیفته از دستت گف چشم!!!این چشم گفتنش همانا و دل شکستن

 

منم همانا

نوشته شده در چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:,ساعت 13:18 توسط ROmisa| |

نگــــــــــــــــــــاهی عمیق به گذشته ام

 

انتظار داری عشقو از کجا ببینم..!؟!

 

من یه مرده ام ....فردام خراب شــــــــده هیچی تاثیر نداره

 

حـتی داد و فریاد هم ......

 

این قصــــــــــــــه ی منه...........!!!

 

من عزیزترینش بــــــــــــودم

 

حرفــــــــــــــّ خواب و خیـــــــــــــال بود دارم از یــــــــادش میرم  من باورم

نمیشه دارم از یادش میرم  بغضم گرفتــــــــــــه....گریه ات نگیره تو عزیزترینمی

نوشته شده در یک شنبه 3 دی 1391برچسب:,ساعت 19:55 توسط ROmisa| |

من موندم جوابشو چی بدم

 

سخته چی بهش بگم..........

 

بگم که نتونستم واست کاری انجام بدم؟؟؟؟؟؟/

 

بگم که عزیز ترینم جلوت شرمنده ام ............

 

بخدا نمیدونم جوابشو چی بدم.........

نوشته شده در جمعه 24 آذر 1391برچسب:,ساعت 15:28 توسط ROmisa| |

نوشته شده در سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:,ساعت 5:1 توسط ROmisa| |

نگاه مهربان

 

گرمای زندگی تو این سردی کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟............

 

کو اون دستای مهربون

 

کو او نگاه مهربون

 

حالا کیه واسم حرف بزن کیه دستامو بگیره کیه تنهاییامو ...........

 

 

دیگه ..........................

نوشته شده در دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:,ساعت 9:25 توسط ROmisa| |

نوشته شده در شنبه 18 آذر 1391برچسب:,ساعت 22:11 توسط ROmisa| |

گف قسم میخورم تنهات نزارم

 

گف قسم میخورم جز تو با کسی نباشم

 

گف قسم میخورم مال خودمی

 

گف.............................

.................

قسم خوردو رف ولی دروغ بود قسماش دروغ بود تنهام گذاشت

نوشته شده در شنبه 4 آذر 1391برچسب:,ساعت 12:56 توسط ROmisa| |

نوشته شده در سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,ساعت 23:22 توسط ROmisa| |

میدونین زندگی خیلی بی مقدمه اس راس میگم

 

یهو میبینی تو یه ماجرایی هستی که اصلا انتظارشو نداشتی..............

نوشته شده در سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,ساعت 23:10 توسط ROmisa| |

 

نوشته شده در چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:,ساعت 11:34 توسط ROmisa| |

 

نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,ساعت 12:41 توسط ROmisa| |

 

نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,ساعت 12:30 توسط ROmisa| |

 

نوشته شده در دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:,ساعت 9:25 توسط ROmisa| |

key????

...................CHIYE ...................MAGE NEMISHE

 

 

نوشته شده در شنبه 20 آبان 1391برچسب:,ساعت 12:18 توسط ROmisa| |

نوشته شده در سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:,ساعت 15:18 توسط ROmisa| |

نوشته شده در پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:,ساعت 13:16 توسط ROmisa| |

 

به به یه سال و پشت سر میزاریم و میریم واسه شروع یه سال جدید

 

سال نو همتونم مبارک باشه .

 

بهتریتارو واستون ارزو میکنم.دوستای گلم

 

تا بعد 13 بدر مواظب خودتون باشین خوش بگذره به همتون

نوشته شده در دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:,ساعت 16:57 توسط ROmisa| |

 

ادم بی جنبه ی مزخرف

 

نمیدونم همچین ادمایی چی فکر کردن که و چی دارن که این همه

 

مزخرف.....خوبه حالا هیچی از هیچ لحاظ ندارن این همه ....

نوشته شده در جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,ساعت 9:4 توسط ROmisa| |

 

یکی گدای پوله ....

 

یکی گدای نداشته اش....

 

یکی گدای عشقه.....

 

یکی گدای محبت......یکی گدایی میکنه که که همه ی ما گداهارو ببینی  

منم گدای نگاهتم ....نگاهتو ازم نگیر

 

که بد جوری محتاج نگاهتم....

نوشته شده در پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:,ساعت 1:34 توسط ROmisa| |

 

مشکلات ادمای بزرگ ومتعالی......

 

وادمای کوچک را متلاشی می سازد..!!!!!!!!!!!!!!!!!

نوشته شده در سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:,ساعت 3:4 توسط ROmisa| |

خِرد داشته باش ای انســــــــــــــــــــان خُرد.......خِرد

 

...................خِرد

نوشته شده در دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:,ساعت 16:43 توسط ROmisa| |

اهای دنیا دلم ویرونه ی دستای تو

 

نفرین به تو دنیای بی وفا  شدم بازیچه زمونه

 

خوش به حال تکه سنگ کاش منم سنگی بودم خالی از غم....وقتی

 

پیداش میکنی بانازو ادا نخوادت  اهای دنیـــــــــــــــــــــــــــــــا

 

بایست میخوام پیاده شم

 

نفرین به تو دنیــــــــــــای بی وفا

نوشته شده در یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:,ساعت 1:32 توسط ROmisa| |

اعظم هنگام چاشتگاه به بهداری رفت و نتیجه ازمایش او این بار با

 

دفعات قبل فرق داشت.بعد از ان همه رازو نیاز غنچه ی ارزوهایش

 

شکفته می شد حالت عجیبی برایش دست داده بود از شادی در پوست

خود نمی گنجید.چند لحظه ای بر روی نیمکت بهداری نشست مردم

 

در داخل سالن موج می زدصدای خانم ها مانع گفت وشنود می شد

 

اصلا فکرش انجا نبود مانند کسی بود که در خانه تنها نشسته و به فکر

فرورفته است

سالن در ان حالت جای مناسبی برای مسیر ارزوهای او نبود پس ناگهان

 

به خود امد:چرا اینجا نشسته ام هرچه زودتر احمد را خبر دهم فورا بلند شد

ترجیح داد پیاده برود از سمت خیابان به سمت مخابرات به راه افتاد....

نوشته شده در شنبه 20 اسفند 1390برچسب:,ساعت 13:11 توسط ROmisa| |

love is the on thing that still stands when alleles has fallen

 

love is some thing silent but it can be louder that any thing when it talk.

نوشته شده در چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:,ساعت 14:8 توسط ROmisa| |

 

ای ماه من! شراب نگاه تو           مستی به جان خسته من می ریزد

 

در این وادی که با من سایه ی من سرگردان دارد

 

چه سازم تا دلیل روح سرگردان من باشی؟

شیشه صبر از سنگ جفای تو شکست

 

نالیدم زرسم بی وفایی

 

ای دوست مرا به خاطر اور

 

.......

نوشته شده در یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:,ساعت 22:17 توسط ROmisa| |

 

وقتی یه ناحقی اشکار اونم همه بدونن بشه .....

وفتی ادمای بی دین و....بی مسلک....

وقتی

وقتی.........

......... خودتو از ..............

وقتی بخوای واسه جون ادمای بی شعورو

.....

بخوای

خودتو بکشی کنار

.... اونم واسه این ادمای بی شعوری

که هیچی از انسانیت

نفهمیدن.....واقعا اسم این کار ظلم نیس؟؟؟؟؟؟!!!!!

اخه چی میشه به همچین ادمایی گفت

نوشته شده در یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:,ساعت 13:31 توسط ROmisa| |

بگو کجا و ....

کدوم روز.......

و کدوم

 

هفته.....

منتظرت

بمونم...

من زیر سایه محبت تو

زنده ام.....

 

نوشته شده در پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:,ساعت 22:37 توسط ROmisa| |

 

میرم ازقلبت تا عشقش جا بشه تو دلت

حقیقت و ازت خواستم یه بار فکر من باش

که داغون داغونم

دستام خالی می مونه

حرفی نیس میرم

میرم از قلبت بیرون.

نوشته شده در چهار شنبه 10 اسفند 1390برچسب:,ساعت 13:46 توسط ROmisa| |

...................muffler................

.....

mutual love.......

...

 

I again the same soupand

the samowl.........

 

نوشته شده در سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:,ساعت 12:46 توسط ROmisa| |

الان درست ساعت 3 منو ....با هم اشتی کردیم اصلا باورم نمیشد اخه خیلی سخته باورش واسه خومم

خواست صدامو بشنوه

 

انقد خوشحالم میخوام الان گیتار بزنمبا صدای بلند .....

وای واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای ....................

....ببخشید من یه لحظه جو سنگین شد عذر میخوام از حضور تک تک دوستان دیگه نمی تونم بقیشو بگم میزارم واسه بعد

......

...............

 

نوشته شده در سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:,ساعت 2:50 توسط ROmisa| |

این پیازی که میخوام وقایعشو بگم کرنومتری عمل میکنه

اکثرا بصورت پیاز داغ وبعضی وقتا پیاز خام.

این پیاز قصه چند روز خیلی مرموز زدگیش بالانسو شکسته و داره رکورد میزنه

هی میره بالا و میاد

من کلا از پیاز متنفرم تو هر غذایی ببینم

.....

امروز پیاز

فکر کنم میخواد عملیات انتحاری انجام بده

خدایا به خیر بگذرون.....

بقیشو بعدا..........

نوشته شده در دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:,ساعت 16:51 توسط ROmisa| |

گاهی بدون اینکه بخوای سکوت می کنی

گاهی رفتارای اطرافت تو رو به سکوت وادار می کنه

گاهی هم سکوت می کنی تا نشون بدی واست چیزی مهمه

ولی نمیخوای از دستش بدی

......

.................................................

سکوت

سکوت

ســــــــــــــــــــــــــــــــکوت

 

نوشته شده در دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:,ساعت 16:28 توسط ROmisa| |

 

چه گویمت که نه قابل لمسی ونه دیدنی؟؟!!!!!

یک باره که ایی غلام حلقه به گوشت می شویم...

ناخواسته مطیع فرمان دلیم

در نهاد ادمی دم عشق .....

درونم غوغاییست مات و مبهوت من سر در گم شده ام

چه کنم ره پیش گیرم؟؟اگر به شاهراه نروم چه؟؟!!!

از مسیر منحرف شدم چه>؟؟؟

بی انصافی و بی عدالتی در حق معشوقم کنم چه؟؟

اخر این چیست که نه می دانم بروم/بمانم/برگردم.

..........ولی خوب فهمیدم که راه برگشت نیست

عشق من واقعی ایست

باید معشوقه ی خود را چنان به سامان برسانم

که خویش در حیرت بمانم...

ولی اگر معشوقه نیمه های راه تنهایم گذاشت چه

این چه اشوبی ست که در روح وجانم نهاده

ارام گیر دل نا ارامم که ....

الا به ذکر الله تطمئن القلوب

از من رنجیده خاطر مباش ای دوست و همراه دیرینه ام (دل)

 

نوشته شده در دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:,ساعت 14:32 توسط ROmisa| |

در موج خنده دلاویزی که بر لب داری

دریای من و طوفان من است

سر اغاز سقوط هر فواره با اوج ان است

ولی اوج میگیرم با تو که سقوط با تو بی معناست

ای دلیل روح سرگردانم...

به ناله های عشاق شیدا

به اشکهای از دیده عاشقی

به عشقت که پیش از این نیم سروسامان ودل ودینی بود

باختم دین ودل سروسامن گشتم

قسم....

عشقت زدل رفتنی نیست.

نوشته شده در دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:,ساعت 9:41 توسط ROmisa| |

دیدین بعضی وقتا انقدمجذوب چشای یه نفر میشین که

انگار همه وجودتون باهاش غریبه نیس

اره امروز منم

قشنگ ترین چشم و دیدم که با همه وجود حسش میکردم....

نوشته شده در دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:,ساعت 9:35 توسط ROmisa| |

ما ادما به شیوه ی افراد جنوب شرق اسیا بر سطح زمین راه می رویم با یک سبد در جلو..

ویک سبد در پشت.در سبد جلو/صفات نیک خود را می گذاریم.در سبد پشتی

عیب های خود را نگه می داریم.به همین دلیل در طول روزهای

زندگی چشمان خود را بر صفات نیک خود می دوزیم

وفشارها را در سینه مان حبس می کنیم در همین زمان بی رحمانه در پشت سر

همسفرمان که پیش روی ما حرکت می کند تمام عیوب او را می بینیمی

بدین گونه است که درباره ی خود بهتر از او داوری می کنیم

بی انکه بدانیم کسی که پشت سر ما راه می رود به ما

با همین شیوه می اندیشد.

نوشته شده در دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:,ساعت 2:11 توسط ROmisa| |

مانده ام در پس ایینه ها

با دلی .....

ای کاش اسباب خود بینی بشکند

یا

....روی گرداند که چهره ی پر زحرفم را در یابد

اییینه ای خود نمایست

چیست؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!

نوشته شده در دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:,ساعت 1:17 توسط ROmisa| |

جنبنده ای در کوچه و خیابان به چشم نمی خورد.سکوت مطلق همه جای شهر ....را فرا می گرفت

....پاسی از شب گدشته وچراغ ها و قندیل ها خاموش شده بود دسته ای از پرندگان مهاجر با اواز خود سکوت شب را منقار می زدند

از خانه ای نور ملایمی دیده می شود....

در ان خانه دو همسر مهربان غمناک نشسته بودند

.....ارزوهای احمد و اعظم بر وجود یک فرزند دور می زد اه احمد سکوت را شکست

اشک های اعظم از راه دیده

به دامنش می ریخت به یاد طعنه زنان همسایه که او را بخاطر نداشتن بچه ملامت میکردند

احمد به......

نوشته شده در یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:,ساعت 21:51 توسط ROmisa| |

منتظر صبح نشین که تاریکی تموم بشه

خودت موفقی اگه تو تاریکی دنبالش بگردی

اره خود تو....

فقط شمع وایینه نیس که مبتونه نورو منتشر کنه

تو خودت نورو بازتاب کن قلبت زنده اس و حاضره

لبخندو نشونش بده

 

نوشته شده در یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:,ساعت 20:56 توسط ROmisa| |

I Seek strength.nit to be greater than .

my

brother...but to fight my greater

enemy...............my self..

نوشته شده در یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:,ساعت 19:44 توسط ROmisa| |

در وصل شوق تو ای گل در اتشم

عاشق نمی شوی که بینی چه می کشم

لب بر لبم بنه!بنوازش دمی چو نی

تا بشنوی نوای غزل های دلکشم

..........

نوشته شده در یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:,ساعت 19:8 توسط ROmisa| |


Power By: LoxBlog.Com